مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید
قفسه کتابخانه پر از نشریات جورواجور است. در بینشان یک سری مجله چونان جواهری چشم هر میهمان خوانده ویا ناخوانده را به خود جلب می کند و بعد از مطالعه می گوید: عجب گنجی!
آری "سفر" مثال گنجی می ماند که به کتابخانه من بها داده است آفرین بر این مدیریت و آفرین بر این قلمها و چشمها .قلم می تواند مخاطب را با خود به همراه ببرد ولذت ودانشی را که کسب می کند به خواننده اش منتقل نماید .اگر قلم خوبی باشد مخاطب رهايش نمی کند.
گنجنامه "سفر" از این قلمها زیاد به خود دارد و وظیفه عمده قلم دیدن واقعیات و اندوختن تجربیات و انتقال بهترینهای آن به دیگران است . البته نه در دو سالگی!!
هرشماره جدیدی که ازمجله وزین "سفر" چاپ می شودهیجان زده می شوم و بادقت این گنجینه را مطالعه می کنم ."کج مرن گم مرن" واقعا" مرا 13روز با سافاری به سفر برد . کلی دانش اندوختم و تجربه کسب کردم و تنها نقصی که این گزارش داشت مثل بعضیها کل عوامل را معرفی نکرده بود ولی پانوشت قوی داشت . صحبت از عوامل سفر شد وقتی در یک مقاله و یا گزارش سفر از یکی تعریف می شود بلوف بستن معنایی ندارد . مثلا ً(آرش دومی ندارد) مرا به یاد کمانگیر می اندازد و یا (رانندگی سریع 3000000 کیلو متری ) یعنی روزی 958/410کیلومتر!!!!!! البته چند وقت قبل 2000000کیلومتر بود . متعجب شدم دوستی می گفت تورم جهانی هم اینجوری است . و یا (وقتی رو به خورشید می ایستی و با چشمان کاملا ً باز فروزان شدن هستی را می نگری) چرا مواظب چشمهایت نیستی آن دو چه گناهی کرده اند!؟ و یا (وقتی به کلوت ها می رسی و اسم آنجا را سرزمین شگفت انگیز مینامی ) پس بیهوده گذرانده ای! و اما در مورد میهمانسرا ! کارکنان میهمانسرا آشکارا از سفر کسی هیجان زده نمی شوند لابد میهمان ندیده اند آنها وظیفه شان میهمان نوازی است . اتفاقاً بنده هم در آن میهمانسرا اقامت داشته ام پرسنل بسیار مجربی دارد و بسیار زیباست.
مسافران با حیرت به دیگران نگاه نمی کنند ! چرا که آنان نیز بهر کاری آمده اند . و یا در مورد خرید و تدارکات ، (فهرستی که از یک ماه پیش تهیه شده) و مقصد و شریط آب و هوایی آن معلوم است نباید جنس بنجل چینی خرید و آن را به یادگار در بهشت گمشده کویر گذاشت !
در جایی دیگر می خواندم که آقای طالبی گل در کویر افسانه ای خود جک بادی اش را گم می کند نمی دانم آن بشکه 220لیتری را با خود آورد یا نه؟ مگر کویر آشغالدانی است؟
(لحظه ای از غروب لحظه کوتاهی است که همه چیزازحرکت بازمی ایستد و تنها تعداد معدودی از شکارچیان طبیعت آن را در می یابند) همان شکارچیانی که در انقراض پرندگان- چرندگان- خزندگان و..... مدال افتخار گرفته اند!! هستی هیچ موقع از حرکت باز نمی ایستد مطمئن باش!
(پروانه با خرطوم ظریفش رطوبت پوست خیار را می مکد دیگر کی آبی خواهد نوشید) خالق هستی خود بهتر می داند .امیدوارم پوست خیار بیادگار در بیابان نمانده باشد.
اصولا در پیاده روی آن هم در کویر لباس روشن و سبکی می پوشند اگر جیبها پرازکیسه چایی- قند- نان وغیره انباشته باشد سنگینی آن آدمی را نای راه رفتن نیست. کارهربزنیست خرمن کوفتن، گاو نرمی خواهد ومرد کهن.
درناها شبیه قشقایی ها هستند می خوانند- می رقصند- کوچ می کنند. با این پیر بزرگ بیژن دره شوری موافقم.
"یک گام تا دوزخ" را وقتی می خواندم حرص می خوردم وعصبانی می شدم . یک قافله ای را با خود اسیر کرده ای که آخر سر بگویی : کی شود روان من ساکن!!!!
با تشکرعلی همت زاده
قفسه کتابخانه پر از نشریات جورواجور است. در بینشان یک سری مجله چونان جواهری چشم هر میهمان خوانده ویا ناخوانده را به خود جلب می کند و بعد از مطالعه می گوید: عجب گنجی!
آری "سفر" مثال گنجی می ماند که به کتابخانه من بها داده است آفرین بر این مدیریت و آفرین بر این قلمها و چشمها .قلم می تواند مخاطب را با خود به همراه ببرد ولذت ودانشی را که کسب می کند به خواننده اش منتقل نماید .اگر قلم خوبی باشد مخاطب رهايش نمی کند.
گنجنامه "سفر" از این قلمها زیاد به خود دارد و وظیفه عمده قلم دیدن واقعیات و اندوختن تجربیات و انتقال بهترینهای آن به دیگران است . البته نه در دو سالگی!!
هرشماره جدیدی که ازمجله وزین "سفر" چاپ می شودهیجان زده می شوم و بادقت این گنجینه را مطالعه می کنم ."کج مرن گم مرن" واقعا" مرا 13روز با سافاری به سفر برد . کلی دانش اندوختم و تجربه کسب کردم و تنها نقصی که این گزارش داشت مثل بعضیها کل عوامل را معرفی نکرده بود ولی پانوشت قوی داشت . صحبت از عوامل سفر شد وقتی در یک مقاله و یا گزارش سفر از یکی تعریف می شود بلوف بستن معنایی ندارد . مثلا ً(آرش دومی ندارد) مرا به یاد کمانگیر می اندازد و یا (رانندگی سریع 3000000 کیلو متری ) یعنی روزی 958/410کیلومتر!!!!!! البته چند وقت قبل 2000000کیلومتر بود . متعجب شدم دوستی می گفت تورم جهانی هم اینجوری است . و یا (وقتی رو به خورشید می ایستی و با چشمان کاملا ً باز فروزان شدن هستی را می نگری) چرا مواظب چشمهایت نیستی آن دو چه گناهی کرده اند!؟ و یا (وقتی به کلوت ها می رسی و اسم آنجا را سرزمین شگفت انگیز مینامی ) پس بیهوده گذرانده ای! و اما در مورد میهمانسرا ! کارکنان میهمانسرا آشکارا از سفر کسی هیجان زده نمی شوند لابد میهمان ندیده اند آنها وظیفه شان میهمان نوازی است . اتفاقاً بنده هم در آن میهمانسرا اقامت داشته ام پرسنل بسیار مجربی دارد و بسیار زیباست.
مسافران با حیرت به دیگران نگاه نمی کنند ! چرا که آنان نیز بهر کاری آمده اند . و یا در مورد خرید و تدارکات ، (فهرستی که از یک ماه پیش تهیه شده) و مقصد و شریط آب و هوایی آن معلوم است نباید جنس بنجل چینی خرید و آن را به یادگار در بهشت گمشده کویر گذاشت !
در جایی دیگر می خواندم که آقای طالبی گل در کویر افسانه ای خود جک بادی اش را گم می کند نمی دانم آن بشکه 220لیتری را با خود آورد یا نه؟ مگر کویر آشغالدانی است؟
(لحظه ای از غروب لحظه کوتاهی است که همه چیزازحرکت بازمی ایستد و تنها تعداد معدودی از شکارچیان طبیعت آن را در می یابند) همان شکارچیانی که در انقراض پرندگان- چرندگان- خزندگان و..... مدال افتخار گرفته اند!! هستی هیچ موقع از حرکت باز نمی ایستد مطمئن باش!
(پروانه با خرطوم ظریفش رطوبت پوست خیار را می مکد دیگر کی آبی خواهد نوشید) خالق هستی خود بهتر می داند .امیدوارم پوست خیار بیادگار در بیابان نمانده باشد.
اصولا در پیاده روی آن هم در کویر لباس روشن و سبکی می پوشند اگر جیبها پرازکیسه چایی- قند- نان وغیره انباشته باشد سنگینی آن آدمی را نای راه رفتن نیست. کارهربزنیست خرمن کوفتن، گاو نرمی خواهد ومرد کهن.
درناها شبیه قشقایی ها هستند می خوانند- می رقصند- کوچ می کنند. با این پیر بزرگ بیژن دره شوری موافقم.
"یک گام تا دوزخ" را وقتی می خواندم حرص می خوردم وعصبانی می شدم . یک قافله ای را با خود اسیر کرده ای که آخر سر بگویی : کی شود روان من ساکن!!!!
با تشکرعلی همت زاده
0 نظرات:
ارسال یک نظر